جدول جو
جدول جو

معنی دیر ابان - جستجوی لغت در جدول جو

دیر ابان(دَ رِ اَ)
ازقرای غوطۀ دمشق نزدیک قرحتا. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیر مغان
تصویر دیر مغان
در آیین زردشتی بنایی که آتش مقدس در آن نگه داری می شود و پرستشگاه زردشتیان است، آذرکده، آتشکده، آتشگاه، آتشخانه
در تصوف مجلس عرفا و اولیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریابان
تصویر دریابان
صاحب منصب در نیروی دریایی، امیرالبحر
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رِ عَ)
در نواحی حلب است و معنی آن بسریانی دیرالجماعه است و در زمان ابوفراس بن ابوالفرج بزاعی ویران بوده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
مرکّب از: دریا + بان، پسوند محافظت، حافظ دریا. نگاهبان دریا، در اصطلاح امروزین نیروی دریایی، درجه ای از درجات نظامی بحری. صاحب منصبی در نیرویی دریایی. امیرالبحر دوم. (از لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ اَ لَ)
دیرالابلق. نام دیری است در اهواز از ناحیۀ اروشیرخره. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ اِ مُ)
دیری است بالای کوهی نزدیک جودی و شراب آن در خوبی شهرت دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
به دیرگاه، دیرگاه، رجوع به دیرگاه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
قریه ای است در موصل. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
نام دیری است که معنای آن در زبان سریانی، دیر جماعت است. (از تاج العروس). سابان در سریانی اسم شیخ است این دیر همان دیر رمانین است. (از معجم البلدان). و رجوع به دیرالسابان و دیر رمانین شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ ؟)
دیری است از دیرهای مصر واقع در جیزه. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ مُرْ را)
مثنای مرست و آن که در حجاز است مران است. خالدی گوید: این دیر نزدیک دمشق بر تپه ای است که مشرف بر مزارع زعفران و باغهای زیباست. بنای این دیر ازگچ ساخته شده و از سنگهای رنگارنگ مفروش شده دیری بزرگ است و در آن راهبان بسیارند. (از معجم البلدان). بنام دیر قدیم نیز خوانده میشده در سوریه نزدیک دمشق. دیری بزرگ بود و در عهد بنی امیه رونق داشت و در اطراف آن قریه ای بنا شد. ولید بن عبدالملک در آنجا درگذشت (96 هجری قمری). احتمالا ولید بن یزید آنجا را اقامتگاه خود قرار داد. و آن را دیر سمعان هم خوانده اند. (از دائره المعارف فارسی). رجوع به دیر سمعان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ قَبْ با)
حمار قبان. حمارالبیت. حمارالارض. هدبه. خرخدا. خرک خدا. خرخاکی. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به خرخاکی و حمارقبان شود
لغت نامه دهخدا
(رِ اَ)
سلاطین چون کسی را امان دهند و خواهند که مزاحمتی از لشکریان به او نرسد تیری که نام پادشاه بر آن نقش کرده باشد از جعبۀ خاص به او دهند و این نشان امان باشد. (آنندراج) (از غیاث اللغات) :
تا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم یا بدهی تیر امانم.
سعدی.
چومژگانش به قتل عام شاد است
وزان تیر امان کس را نداده ست.
مسیحی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِاَبْ بو)
ضبط درست آن ابیون است. واقع در قردی میان جزیره ابن عمر و قریۀ ثمانین نزدیک باسورین دیر مقدسی است که راهبان بسیاری در آن بسر برند و گویند که قبر نوح در آنجا است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ اَ)
شهری است به الان چون قلعه ای بر سر کوه و هر روزی هزار مرد به نوبت، بارۀ این قلعه نگاه دارند. (حدود العالم). و رجوع به الان در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عیر قبان
تصویر عیر قبان
خر خاکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر گاهان
تصویر دیر گاهان
زمان قدیم مدت دراز، دیر وفت بی موقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر گهان
تصویر دیر گهان
زمان قدیم مدت دراز، دیر وفت بی موقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریابان
تصویر دریابان
صاحب منصب در نیروی دریائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر باز
تصویر دیر باز
مدت متمادی دور و دراز زمان پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
ماموری که بالای دیدگاه ایستد و هر چه از دور بیند بمافوق خبر دهد، نگاهبانان قراول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر بان
تصویر شیر بان
محافظ اسد نگهبان شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر مغان
تصویر دیر مغان
آتشگاه نیایشگاه زرتشتیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر مغان
تصویر دیر مغان
معبد زردشتیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریابان
تصویر دریابان
صاحب منصبی در نیروی دریایی، امیرالبحر دوم
فرهنگ فارسی معین